یادگار آل یاسین |
با اینکه 34 سال از پیروزی شکوهمند جمهوری اسلام ایران می گذرد، راهپیمایی 22 بهمن هر سال پرشکوه تر از سال پیش برگزار می شود. اما راهپیمایی امسال شاید مهم ترین راه پیمایی این سی و چند سال اخیر باشد و به همان اندازه حضور در این دارای اهمیت. برای پاسخ به این سوال باید نگاهی به اتفاقات سال اخیر انداخت. ادامه مطلب... [ شنبه 91/11/21 ] [ 8:57 عصر ] [ میثم ]
[ نظر ]
حاکمیّت خداوند دائمى و ذاتى و عمومى است، ولى غیر خدا، حاکمیّت و حکومتش محدود، موقّتى، قراردادى و غیر ذاتى است. بنى اسرائیل از حاکمیّت الهى چنین تصوّر نادرستى داشته و خدا را نسبت به اعمال حاکمیّت، دست بسته مىدانسته و مىگفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (مائده، 64)، در حالى که دست خداوند در آفرینش و خلقت و همچنین در وضع و جعل قوانین و تغییر و تحول آنها باز است. «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ» ادامه مطلب... [ سه شنبه 91/11/17 ] [ 2:0 عصر ] [ میثم ]
[ نظر ]
یکی از مستحبّات مورد تأکید در روایات، دائم الطهاره و دائم الوضو بودن است که علمای علم اخلاق نیز سفارشات فراوانی بر آن دارند. استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّه» میفرمودند: طهارت برای انسان، نظیر زره در جنگ است؛ یعنی همانطور که زره در جنگ و جهاد، حافظ انسان است، طهارت هم در زندگی و در جهاد با شیاطین جنّی و انسی، حافظ او است. ادامه مطلب... [ جمعه 91/7/28 ] [ 11:4 عصر ] [ میثم ]
[ نظر ]
حرکتمان از اول انقلاب تا امروز سیر صعودى داشته است. نتیجهى این حرکت سیر صعودى هم پیشرفتى است که تا امروز حاصل شده است. آن مقدارى که به تناسب سالها ما به دست آوردهایم، با توجه به دشمنىهائى که با ما شده است، برجسته است و پیشرفتها جلوى چشم همه است.امام خامنه ای [ پنج شنبه 91/7/20 ] [ 6:0 عصر ] [ میثم ]
[ نظر ]
ما راه را گم می کنیم و مادر شهید برای اینکه بیش از این سرگردان نباشیم، سر کوچه می آید و منتظر ما می شود. بالاخره خانه را پیدا می کنیم. نگاهم به مادر شهید که می افتد ناخودآگاه احساس ها و رفتارها طوری مفهوم پیدا می کند که انگار سالهاست همدیگر را می شناسیم. انگار ما از سفر آمده ایم و مادری منتظر و چشم به راه است. راست بود ما از سفر آمده بودیم، از سفر جهالت و غفلت برگشته بودیم تا به خانه ای ورود پیدا کنیم که تاریخ سر درش نوشته بود«معرفت از آن شهداست».
راستش را بخواهید حقیقت این سفر این بود که کوله بار خالیمان را جمع کرده و آورده بودیم تا با پهن کردن آن پای صحبت مادر شهیدی که در قبر خندیده بود، خلأ کوله بارمان را پر کنیم.
من اولین نفری هستم که به اصرار مادر شهید وارد خانه می شوم و ناگهان صحنه ای را می بینم که باعث ناراحتی ام می شود. پدر شهید بدون حرکت روی تخت افتاده است. آنجا ناگاه از ذهنم می گذرد که اگر محمدرضا زنده بود، می توانست کمک حال پدرش باشد. ادامه مطلب... [ چهارشنبه 91/7/19 ] [ 7:0 صبح ] [ میثم ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |